جادوی عشق14
جمعه 8 آبان 1394
17:43-چیه اواز میخونی!
ریوما:واسه عشقم میخونم
-تو خیلی ب........
ریوما:نگو دیگه نمیشه فحش ندی؟
-نهههههههههههههههههههههه!!!
ریوما:من قبلا بهت ابراز احساسات کردم ولی نزاشتم تواحساست رو به من بگی
-خوب که چی؟؟
ریوما:حالا بگو
-من اصلا حوصله ندارم فعلا!!
ریوما دستم روگرفت ومن رو کشید توبغلش :بگو عشقم!
-م...من......من ...دوست دارم
ریوما:باورم نمیشه
-خوب حالا ولم کن تا پشیمون نشدم
بعد به سرعت فرار کردم:خیلی هم ازت بدم میا د پرووووووو!!!!!!!!!
ریوما:نه نظرت درباره من همونه!
-چرت نگو!
{لوشی}
داشتم با بچه ها تولاین چت میکردم!
یه صدایی:لوشی جون!
یه نیم نگاهی انداختم اینکه حیوان بود:بنال
کیوان:میشه پیشت بشینم
-مبل که مال بابام نیست بشین
کیوان :ممنون!
-اوف
کیوان:شمارت رو میدی به من یا شمارم روبدم بهت؟؟؟
-نه چه قلتا من شماره ی تورو میخوام چیکار
کیوان:ولی من شمارت ولازم دارم
-تو خیلی بیخود میکنی
کیوان:باشه نده ولی از اینهیه میگیرم خخخخخخ
-اینهیه بی اجازه من به تو شماره نمیده بعد اصلا مشکلی ندارم خطم رو عوض میکنم
کیوان:بده دیگه!
-میگم نهههههههههه ولم کن میخوام برم
بیشعور گوشه ی پیرهنم رو گرفته بود
کیوان:بیا بشون
بعد پیرهنم رو کشید من افتادم رو پاش
کیوان:حلا مثل پروانه تو دام من گیر کردی
یکی زدم رو پاش بعد بلندشدم:عنکبوت بی خاصیت!
{رایا}
رفتم بیرون تو این هوای سرد پاییزثی قدم زدن خیلی حال میده
یه سنگینی چیزی رو روشونم احساس کردم
برگگشتم اینکه تزوکا بود
-ببخشید مشکیلی پیش اومده
تزوکا:البته که نه فقط میخواستم
-فقط میخواستی چی؟؟؟؟
باهات قدم بزنم
بعدشروع کردیم به راه لفتن
تزوکا:میگم رایا...
-بعله!!!!!!
تزوکا:چقدر دوسم داری
-برای چی باید دوست داشته باشم
تزوکا:خووو.........خوب شاید برای اینکه من عاشقتم
-عاشق؟؟؟؟؟؟؟تو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من؟؟؟؟؟؟؟؟
تزوکا:اره
{فاطی}
رفتم اشپز خونه تا سینی چای روبزارم
اه اتوبه اون جا بود
اتوبه:چی کامیکنی؟؟؟
-تورو سنن!!!!
اتوبه:خیلی برام مهمه که توچی کار میکنی
-اخه برای چی؟؟؟؟
اتوبه:خودت که میدونی واسه اینکه توعشقمی!
-ساکت باش همچین میگی عشقم که این گار مشقته پسره ی پرو!
اتوبه حلوم زانو زد یه حلقه در اورد :بامن ازدواج میکنی؟
-چ...چی..جمع کن این ابزار معثیت رو!!!خخخخخ
اتوبه:باورکن جدی میگم
-من جدی گفتم به پیشنهادت فکرمینم
{هیکارو}
این دخمل کو؟؟؟؟؟
چرا نمیبینمش؟؟؟؟؟؟
ارمیتا:دنبال چیزی میگردی؟؟؟
-وا تو این جایی ////؟؟؟؟؟؟؟
ارمیتا:اره خوب مگه من رونمیبینی؟؟
-ندیدمت!
ارمیتا:کاری داشتی بامن؟
-خوب نه یعنی اره!
ارمیتا:چی کار داری؟؟؟
--هیکارو میخوام یه چیزی رو بدونم
ارمیتا:چی رو؟؟؟
-احساس تو به من
ارمیتا سرخ شد وای چه قدر خوردنی شده:خوب م.....من..
-فهمیدم دیگه نمیخواد بگی معلومه تو عاشقمی!
ارمیتا:نه خیرم!
-چرا هستی!
ارمیتا :نیستم
{اوشین}
وای چقدر این بچه های تیم ملی باحالن
همه شون من رو پذیرفتن این عالیه
سانادا:اره خیلی خوبه
-کی از شما نظر خواست!!!
سانادا:همین جوری گفتم
-دیگه همین جوری پارازیت نشین لطفا
سانادا چونم روگرفت:اصلا تو چرا بامن خود مونی حرف نمیزنی نا سلامتی 5ساله هم تیمی هستیم
-لزومی نمیبینم که برات بگم حالا ول کن چونم رو
سانادا:باشه هرجور راحتی؟؟
{اینهیه}
مهمونی تمام شد و نخد نخد هرکه رود خانه ی خود
اما حالم بد شده بود یه حس بی قراری تو وجودم بود اما علت این حس چیه انگا میخوام یک کسی در کنارم باشه اما نیست اصلا افکرم یه دقیقه هم اروم نمیشد
اه از این حس متنفرم انگار که عاشق شدم خخخخخ چه حرفی عشق اونم من خاک توسرم بااین فکر کردنم
فرداصبح
{لوشی}
امروز تو باشگاه مسابقات رده بندی بود همه مشتاق این روز بودیم من تو
کروه Aبودم واولین مسابقم در برابر اینهیه بود
اما این دخمله انیهیه امروز اصلا حرف نمیزد یه کلمه هم حرف نزده رفتیم تو زمین بازی
-من از تو نمیبازم اینهیه
اینهیه هیچی نگفت حتی نگام هم نکرد
اون پدیده ی تنیسه من ارزوی رغابت با اون رو دارم
داور:یه بازی یک ست لوشی کیگو سرو میزنه
من یه سرو خیلی شل زدم حتی اینهیه تکون نخرد تا برگردوندش
چش شده بود
داور:این ست به نعف لوشی کیگو 4-0
اصلا رومخم بود من این برد رو دوست نداشتم باید ادبش کنم
توپ رو پرتاب کردم هوا وبا راکت زدم من سر اینهیه رو هدف گرفته بودم وای نههههههه اون برگشت
الان میخوره تو چشش
یکی از چشمام رو گرفتم:نههههههههههههههههههههه
ایجی یه هو مثل بن تن اومد وسط زمین وتوپ رو گرفت
اینهیه تازه یه تکونی خورد واز ترس رو زمین افتاد
-اوف
{ایجی}
عشقم چش شده
-چت شده حواست کجاست
اینهیه هیچی نگفت نشستم جلوش وکمرش رو گرفتم وبلندش کرم بردم ودستش رو محکم اما نرم گرفتم وکشیدمش به سمت رخت کن
فوجی:هوی ایجی!!
امولی:چی کارشون داری
الینا:اقا غیرتی شده
ایجی بردم وچسبوندمش به دیوار :چت شده
اینهیه:یه امی کرد
-میگم چه مرگت شده
اینهیه:بغض کرد :اصلا برای تو مهمه ؟؟؟همش بخاطر رفتار تو هستش
-کدوم رفتار؟؟؟؟عشقم
اینهیه:دلیل اون لب گرفتنات این عشق گفتنات اون رفتار محبت امیزت چرا؟؟؟هرچی بهت میگم ناراحت نمیشی چرا همش جلو چشم می؟؟
بغض ش ترکید داشت گریه میکر اصلا باورم نمیشه تا حالا هیچ احدوناسی اشک اون رو ندیده بو
محکم بغلش کردم
-برای اینکه..........
منم اشکم در اومد خوب برای ادمه فقط فقط 30 تا نظر موخوام
نظرات شما عزیزان:

.gif)
پاسخ:خدا کنه منه دیشب واسه همه مون دعا کردم

.gif)
از بس دیر جواب دادم یادت رفته
پاسخ:الان میرم چک میکنم
پاسخ:خخخخخخخخخخخخخخخخ فهمیدم چی میگی نه باو این حرفارو منوتو نداریم که برام دعا کن امتحان دارم اونم دوتا هردوهم فوق العاده سخط من رفتن تا فردا صبح بای

پاسخ:چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نمیدونم از چی حرف میزنی
غیرقابل توصیف
خیلی عشقولانه
گریه دار
...
.gif)
پاسخ:ممنون اجی جونم

پاسخ:نگو!!!!

پاسخ خخخخخخخخخخ من یه خورده امروز گیج میزنم
پاسخ:قربانت
پاسخ:عزیزم ممنون
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
پاسخ:اینهیه فدات گریه نکن

.gif)
پاسخ:خخخخخخخخخخخ تمرکز کن وبا دقت بخون
.gif)
.gif)
.gif)
پاسخ:خوش حالم که خوش حالی
عالی
بود
عالی
می شود
خواهد شد
ومی شود
.gif)
پاسخ:ممنون گلم خیلی بهم انرژی میدی از این شکلک خیلی خوشم میاد
.gif)
پاسخ:منم فکرکنم که درست فکر میکنی

عالیییییییییییییی
با طعم اناناس
پاسخ:خخخخخخخخخ ممنون

عالی
بود
.gif)
ممنون عزیزم
پاسخ:خوش حالم که خوشت اومد

پاسخ:زیرا در اولین ملاقات کیوان رو حیوان شنید

پاسخ:منم خیلی این قسمت رو دوست دارم چون برای اولیت بار توش گریه کردم

پاسخ:ممنون
.gif)
پاسخ:غمگین بود اما قسمت اخر نبود
.gif)
.gif)
پاسخ:نههههههههههههههههه گریه نکن
.gif)
.gif)
پاسخ:ممنون تو اولین کسی هستی که میخونه
آخرینویرایش:
