رقص مرگ 3
دو شنبه 28 تير 1395
13:44{هما}
منو مرلی ،سایو،ارمی و اوشین رشته مون ریاضی فیزیک بود هرپنجتامون رفتیم سر کلاس بقیه بچه هاهم رفتن سر کلاساشون ماهم دیروز برای خرید یونیفرم مون کت شلوار انتخاب کردیم اخه لباس دخترونه شون خیلی زشته!هر پنجتامونتامون کروات زده بودی و عین جلتنمن ها وارد کلاس شدیم و به سمت چهار صندلی اخر کلاس رفتیم!(بعلــــــــه اگه ما نریم اخر بشینیم کی بره؟)منو مرلی کنار هم سایو وارمی واوشین هم جلومون دبیر هم هنوز نیومده بود به سمت چپم نگاه کردم !عَه!! اینهی خانوم کنار من بود اون کنار پنجره نشسته بود خیلی هم بیخیال هدفون تو گوشش بود وبه ناخن هاش ضل زده بود پس اونم رشته اش ریاضی فیزیکه!
مرلی:میگم هما؟
-هوم؟
مرلی:هیچی بهتر از تحصیل تو این کشور نیست اونم با وجود ورزش مورد علاقه مون یعنی تنیس اگه تو المان فارغ تحصیل بشیم خیلی معرکه میشه!نه؟؟
-نمیدونم والا
ارمی:صبح تا شب درس بخونیم؟؟؟؟؟؟؟؟اونم تو خوابگاه؟من حالم از همچین زندگی بهم میخوره
سایو:تو حالت از درس خوندن بهم میخوره
اوشین:هیچ لذتی از درس خوندن بهتر نیست مگه نه؟
ارمی:اره فیلسوف
-خب یه خونه برای خودمون اجاره کنیم اگه تو خوابگاه دوست ندارید که باشیم
مرلی:چی میگی دیوونه؟هیچی بهتر از زندگی با دوستات زیر یه سقف نیست
-ِدِ؟نه باباااا
مرلی:درد بی درمان
سایو:منم با مرلی موافقم
-بیخیال این حرفا نظرتون درمورد این دختره اینهیه چیه؟
سایو:خیـــــــــــــلی خوشگل خوشتیپه!
ارمی:مسخره است!
مرلی:مغروره مارموزه
اوشین:دل داداشمو برده خخخخ
-عجـــــــــب
سایو:درد بی دمان خب نظر خودت چیه؟
-اوم من ازش خوشم میاد شخصیتش برام جذابه موخام باهاش دوست بشم اونم بشه از بچه های اکیپ ما نگاش کنین با هیچکی حرف نمیزنه من تا الان ندیدم به یه پسر حتی نگاه کنه!اون خیــــلی بنظر تنهاست تا امروز من صداشو نشنیده بودم دیدید سر مسابقه چقدر ریلکس بود؟
مرلی:ایشالا مبارک!مبارک بادا!بادابادا بادا مبارک بادا
-کوووووووووفد
سایو:بنظرم عاشقش شدی!هما توکه همجنس باز نبودی !وای خاک به سرم شد دخترم از دست رفت
مرلی:خخخخخخخخخخخخ
جامدادی رو پرت کردم تو کله ی سایو
-خیلی بیشعور شدی هااااااااااا من حرف از همجنس بازی یا عاشقی زدم کثافت؟
ارمی:خب هرکس یه جور برداشت میکنه مثلا من برداشت کردم که توبه اون حسودیت میشه چون فکر میکنی از تو بالاتره(دقیقاااا)
اوشین :منم برداشت کردم که خیلی دختر خوبیه و شاید من خواهرشوهرش بشم☺
-برداشت هاتون سرتون رو بخوره میگم اولیا حضرت سایو چه برداشتی کردن؟
سایو:هــــــــــــــــئ بنظر من فقط خیلی خوشگله
-ای خاک تو مخت
سایو:گِل تو مخ خودت!بیشعور من در مورد دختر مردم چه برداشتی کنم؟هرچی که هست خدا واسه ننه اش حفظش کنه همینو بس
با اومدن دبیر حرفامون تا همینجا تموم شد
کلاس تموم شد و اومدیم بیرون!
-بچه ها؟
مرلی سرش تو موبایلش بود گفت:هوم؟
-من اطلاعات اینهی رو موخام
مرلی:بزار وقتش برسه قبل از خاستگاریش خودم میرم تحقیقات محلی!
-ای درد بیگیری بیشعور
ارمی:بیریم یه چیزی کوفد کنیم روده کوچیکه رود بزرگه رو بلعید
سایو:راست میگی منم از گشنگی هلاک شدم
-ا..
که یه چیزی از پشت خورد تو کمرم!
-اااااااااااخ
برگشتم ریمای بیشعور بود
-چته روانی؟
ریما:علیک سلام بر بچه های خرخون عزیز خودمون
اوشین:خرخون خودتی نکبت
ارمی:درود برتو فقط ای کاش محکم تر میزدی که نتونه بلند شه
ریما و هایجین وسابرینا وماکاجی وروشنا ودسپیناتجربی میخوندن
-ریما اگه یه بار دیگه منو بزنی ...
هنوز حرفم تموم نشده بود که دوباره سقلمه ای بهم زد
ریما:چه غلطی میکنی؟
-هیچی بریم ناهار کوفد کنیم اخه ادم نیستی که باهات حرف بزنم
هایجین:ببینم واسه کدوم یک از این پسرا تور پهن کردین؟
ارمی:خفه شید دیگه بزارید بریم سرمیز غذا بعد فک بزنین من مُردم از گشنگی
هایجین:اوکی اوکی!میگم ارمی اعصاب نداری ها
ارمی:بزارید ناهار کوفد کنم بعد همتون رو میدَرَم
هایجین:وحشی
همه زدیم زیر خنده!وبا ناز وادا رفتیم سمت یه میز همه نشستیم
سابرینا:خب داشتید میگفتید
-اهان بزارید یادم بیاد
مرلی:بله بله هما جان واسه دختر مردم تور پهن کرده ای کاش مثل من به همون دبیر مجرد ریاضی راضی بود
ریما:دبیر مجرد ریاضی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دسپینا:ای جونم!
مرلی:اره دبیر ریاضیمون یه پسر خیلی خوجمله که 26 بیشتر نمیزنه
-ما تور پهن نمیکنیم فقط خدادادی دل میبریم مرلی خان
مرلی:شما خیلی بیخود کردین اگه دل دبیر مارو ببری درضمن افتابه تو با این قیافت دل کی رو میبری؟
روشنا:خب داشتید میگفتید
مشخص بود اصلا حواسش به ما نبود
ریما یکی زد تو سرش
ریما:تو به اس ومس بازیت برس
روشنا:اوکی☺
ریما:خب هما گفتی چیکاره ای؟
سایو:هیچی این همای ما که نه دلبری بلده نه عشوه مخشم تاب برداشته عاشق کاپیتان تیم تنیس شده
ماکاجی:ای جونم همجنس بازی
-وا!؟بیشعور ها من کی گفتم عاشقشم؟
ریما:پس حقیقت داره!هما جان توکه دنبال جنس مخالف نبودی حالا دنبال همجنس رفتنتو کجای دلم بزارم؟
یکی زدم تو سر ریما
ریما:اشکال نداره میگن عاشق عقل نداره میزارم رو حساب بی عقلیت وگرنه جوری میزدمت که مرغ های اسمون به حالت بندری برقصن
ارمی:وای چقدر غذاهاشون خوشمزه است
اصلا متوجه نشدیم که غذامون رو اوردن
ارمی:سابرینا ور پریده!گارسون برات تو ظرف برنجت شماره گذاشت
ارمی خیلی بیخیال بنظر میومد اما حواسش به همه چی بود
سابرینا:هااااااااااان؟
ارمی:جدی میگم نیگا کن
ریما:ای خاک تومخت ارمی تو حواست نیست این شماره رو واسه من گذاشته
مرلی:منو ریما از بس که خوشگلیم بنده خدا محو تماشای زیبایی های منو ریما شد شماره رو اشتباهی انداخت تو ظرف برنج اون نکبت
سایو:نه با گارسون یه شماره گذاشته باخودش گفته خدا کریمه میخواسته شانسشو ببینه حالا اون شماره رو بدین من تا یارو فک کنه لوک خوش شانسه
هایجین:اومای زارت
دسپینا:خخخ لایــــــــک
-اخه شما ایکبیری ها چقدر اعتماد به سقفتون زیاده از همین ابدار چی هم بپرسی که خوشگل این جمع کیه میگه هما
روشنا:سقف نخوره زمین صلوااااااااااااااااااااات(الاهم صل الامحمد وآل محد وعج فرجهم☺)
اوشین:پس ابدار چی هم همارو میشناسه
ماکاجی:بی اف هما هم شناخته شد خخخخ
آویندا:جونم بی اف☺
-چَرَند نگید
سابرینا:بزارید بهش بزنگم
مرلی:بدش من کثاااااااااااااافت
ریما:خاک تو سر بدون بی اف تون کنن شما که اینقدر ندید بدید نبودید دارید واسه ی شماره ی یه گارسون دعوا میکنید؟
مرلی:هووووووف ریما خودتم میدونی این دلقک بازی ها فقط محض خنده است وگرنه رئیس جمهور المان هم بهم شماره بده قبول نمیکنم
-صد درصد
سایو:زود باشید کوفد کنید دیگه
ارمی:راستی اطلاعات اینهی بانورو در اوردم
دسپینا:اینهی خرکیه؟(واستا دستم بهت برسه)
سابرینا:دیوونه کاپیتان تیم تنیسه
دسپینا:اهان همون دختر خوشگله؟
سابینا:ارع دیگه
-خفه، ارمی؟؟؟؟بگو
ارمی:تو نت سرچ کردم بی شرف کلی معروفه
سایو:عکس هم ازش هست؟
ارمی:ارع یه چندتا عکس هست اوناهم موقع پیروزی هاش ازش گرفته شده
-خب اطلاعات شو بگو
ارمی:من یه خورده اینجاهم در موردش تحقیق کردم که میگه:اون اینهیه اسمیت هستش معنی اسمش یعنی نم نم بارون که 17یا18 سالشه سال اخر ریاضی فیزیک رئیس شورای مدرسه کاپیتان تیم ملی تنیس المان یه دونه فرزند خانواده ی متمول اسمیت
-اینارو که خودمون میدونیم دیگه چی داری؟
ارمی:اجازه بده دارم میگم خب اینهیه خانوم تاحالا یه بارهم در تنیس شکست نخوردن یه بار هم دبل بازی نکردن و همیشه بازیکن انفرادی بودن از 6سالگی تنیس بازی میکرده که چپ دسته ..
-اون که با من با دست راستش بازی کرد
ارمی:اینطور که میگن ونوشته شده اون کم پیش اومده که با دست چپش بازی کنه چون توانایی داره با دست راستش هم بازی کنه فقط در صورتی که حرفیش خیلی قدرتمند باشه با دست چپش بازی میکنه که در اون صورت غییییییییر قابل شکست دادن هستش خب جانم به قربانتان بگوید که خانوم در کاراته،تکواندو وتمام ورزش های رزمی مهارت فوق العاده ای داره ومقام های زیادی کسب کرده فوتبالشم درحد تیم ملی برزیل هستش و تیر اندازی هم زیاد تمرین میکنه بال یه مگس رو تو اسمون میزنه ودرضمن یه نخبه است ضریب هوشیش هم به طور دقیق محاسبه نشده فقط طبق اخرین امار ضریب هوشیش تو 14 سالگی 178 بوده
مرلی:جوووووووونم نخبهههههههههه
ارمی:تاحالا به یه پسر هم دل نبسته!واصلا به جنس مذکر رو نمیده چه برسه به شماره خخخ
ریما:اووووووووووووووووووووووووه
سایو:کی میره این همه راه رووووووووووووو؟
ارمی:بازم هست ایشون خیلی بی احساس هستن و تنیس روهم فقط به خاطر سرگرمی ادامه میدن و این طور که معلومه عاشق هیجان هستش تو مسبقات غیرقانونی ماشین سواری چندین بار برنده شدن تو 16 سالگی هم تو مسبقات رانی تصادف وحشت انگیز ناکی میکنن وباعث میشه تا شیش ماه ازجاش بلند نشه یعنی اینکه شیش ماه تو کمابوده سرعت رو خیلی دوست داره وخانواده اش از این موضوع خیلی میترسند ازدیگر سرگرمی هاشون هم میشه گفت گیتار،ویالون،پیانو زدن و ماشین،موتور و دوچرخه سواری و اسکیت هستش!
-اوه اوه جونم اورکس
روشنا:خیلی وقته زنگ رو زدن ها
-جیییییییییغ زود باشید بریم
بعد از بقیه کلاس ها و باشگاه رفتن اومدیم خوابگاه
-واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای مردم از خستگی
همه ولو شدیم تو تخت هامون
همه تخت ها دو طبقه بود اتاق خیلی دراز بود و چهارتا تخت سمت چپ چهارتا تخت سمت راستش بود منو ارمی وسایو ومرلی یعنی اکیپ خفن هر چهارتامون طبقه ی بالای تخت ها بودیم این خواسته ی خودمون بود که اینجوری کردیم اتاق رو اخه اینجا یه هتل خیلی باکلاسه که گفتن به هرچهارتا دانشجو یه واحد 120 متری میدن اما ما گفتیم همه باهم باشیم بزرگترین واحدشون رو دادن به ما وتوش گفتیم تخت دوطبقه بزارن که جای کمتر بگیره
{اوتاری}
ما بدبخت بیچاره ها تویه اتاق نشسته بودیم بوی گند جورابا هامون هم داشت خفه مون میکرد
-خب ایجی تو واسه چی قبول کردی که بیای المان؟
ایجی:من باید خواهرامواسکورت کنم راستی بچه ها کاپیتان تیم جدید مون رو دیدید؟
-همون دختر خوشگله که به هیچکس محل سگ هم نمیزاشت؟
ایجی:ارع موخام مخشو کار بگیرم
شوسکه:با همین سر وشکلت؟
ایجی:مگه چمه؟به این خوشگلی به این خوشتیپی!
شوسکه:مشخصه
ایجی:وا چی کم دارم؟ماشین دارم خونه دارم تیپ دارم قیافه دارم خانواده سالم دارم .....
شوسکه:یه مخ سالم دارییییییییی؟
ایجی:اینو باید بقیه بگن
شیرایشی:مخت ماسیده
-بسه هیکارو توچرا اومدی؟
هیکارو:جای تورو تنگ کردم؟
-بیشعور حوصله ام سر رفت از بس که به در ودیوار نگاه کردم حداقل یکم حرف بزنیم
هیکارو:من اومدم تا از یه نفر مراقبت کنم
-از کیییییییییییییییییییی؟
هیکارو:این فوضولی هابه تو نیومده
-خب برادران ساکاماکی چطور اومدن المان؟
لایتو:ادامه تحصیل
-ارع ارواح عمه ات هرکس ندونه من خوب میدونم که شماهاتنبل ترین دانش اموز های مدرسه اید(خخخ) جناب عاغای شودوبار دوم دبیرستان رو مردود شده ببقیه تون هم که رِ پِته
سوبارو:به توچه بچه پرو
لایتو:محض خنده اومدیم
-اهاااااااااااااااان خب شوسکه جان توچرا اومدی؟
....
{مرلی}
-بچه ها این دریچه ی چیه؟
ارمی:دریچه ی سیفون دستشویی اتاق بغلی(اتاق پسملارو میگه کثافت)
-گمشوووووووو کثافت بیشعوووووووووووور
ارمی:خب سوال بی عقلی واسه چی میپرسی؟خب معلومه که دریچه ی هوا هستش
-به کجاها میره؟
ارمی:سرقبر من سرقبر تو سر قبر سایو
-کوفد
ارمی:نوش جونت
-من موخام برم داخل دریچه کی میاد؟
سایو:من من من من
هما:یه کودن یه سنگی رو میندازه تو چاه صدتا عاقل هم نمیتونن در بیارن سایو دل بندم تو چرا عقلتو میدی دست این مرلی مخ ماسیده؟
سایو:موخام برم ببینم این پسملا چی میگن تو اتاقشون ، عین خر کنجکاوم که اینا چی میگن
در دریچه رو برداشتم و با خز رفتم توش سایوهم پشت سرمن بایه چراغ قوه اومد
هایجین:بیاید در دریچه رو ببنیدم دیگه اصلا نتونن بیان
هما:خخخ موافقم
-خب کدوم ور بریم؟
سایو:چپ چپ
رفتیم سمت چپ
-هیییییییییییییییییییس بالا سر پسملا هستیم
صداهاشون میومد
شیوسکه:خب برادر من کنمیتسو هم دوساله که داره توهمین دانشگاه تحصیل میکنه اما هدف اصلی من برای مراقبت از کسی هست که ازش خوشم میاد
لایتو:آی آی آی
ایجی:خب برادران دوقلو چرا اومدن؟☺
ریوما:منو ریوگا برای مراقبت از خواهرمون به اجبار اومدیم
اکایا:شوسکه اون شخص کیه؟
شیوسکه:خب اون .... اون شخص .....
سایو:مرلی زیر پامون یه چیزی هست که تکون میخوره
-ها..........
که زیر پامون خالی شد شتلق افتادیم کف اتاق منو میگیییییییییییییییییییییییی
قیافه های پسملارو اگه میدید
ایجی:شما اینجا چیکار میکنید؟
-ام
ایجی:فال گوش بودید؟؟؟؟؟؟؟؟
سایو: پ ن پ اکسیژن اتاقمون تموم شده بود اومده بودیم ببینیم چیزی مانع عبور هوا شده یا نه!چه حرفا میزنید خب ارع فال گوش بودیم مشکلی داری؟؟؟؟؟؟؟(زبون دراز)
ایجی:چی بگم والا؟
سایو:بگو خوش اومدید
اوتاری:شما کار وزندگی ندارید؟اخه بی شوهری تا این حد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(خخخ این زبون دراز تره)
سایو:زر نزن
اوتاری:من زر نمیزنم اگه بزنم از ........
شوسکه نزاشت حرفشو ادامه بده دستشو گذاشت رو شونه اوتاری
شوسکه:مراقب حرفات باش
رفت سمت سایو دستشو گرفت و بلندش کرد
شوسکه:حالت خوبه؟
سایو:شما دکترید؟
بعد سایو منو بلند کرد
-خیلی ممنون از مهمون نوازیتون فعلا
از اتاقشون خارج شدیم شروع کردیم به خندیدن حالا نخند کی بخند خخخخخخخخ وارد اتاق دمخلا شدیم همه داشتن با چشم های گشاد مارو نگاه میکردن
-چیشده؟
دسپینا:چیشد؟
سایو:هیچی افتادیم تو اتاقشون و...
کل ماجرا رو تعریف کردیم دوباره صدای خنده هامون اوج گرفت
ارمی:بچه ها؟ امشب شام مهمون من فقط شیک ببپوشید که ببرمتون رستوران
مرلی:ایول
ارمی:اگه لباس خوجمل تنتون نکنید لباس ندیمه های کلاس رقص رو تنتون میکنم افتاد؟
همه افتادن به جون قیافه هاشون ارایش خفنننننن تیپ جلف
از خونه زدیم بیرون سوار سه تا ماشین شدیم و رفتیم به سمت بهترین رستوران شهر همه مون ارایش کرده بودیم خفــــــــن تیپ های جلــــــــــف
{اینهیه اسمیت}
یه شلوارک اسپورت بایه تاپ تنم بود و روی تخت نشسته بودم و اروم سیم های گیتار رو تکون میدادم ، غمگین میزدم همیشه غمگین میزنم من خیلی تنهام اما از تنهاییم لذت میبرم چون ترجیح میدم تا اخر عمر تنهاباشم تا اینکه بایه ادم بی لیاقت باشم!دلم میخواستم گریه کنم تا شاید یکم خالی شم اما نمیشد غرورم نمیزاشت یه قطره اشک از چشمم بیاد تا الان که 17یا18 سالمه کسی اشک منو ندیده . اروم میخوندم
- سلام ای ناله ی بارون/ سلام ای چشمای گریون /سلام روزهای تلخ من /سلام ای آه آیینه
که صدای موبایلم در اومد
مادر برام یه موبایل جدید گرفته تازه سیم کارتو توش انداختم اریکابود یکی از بازیکن های تیم تنیس
-هان؟
اریکا: هان و زهر مااااار
-سلام
اریکا: حالا شدسلام و درود براینهی خفن خودمون ببینم اینهی بیکاری؟
-چطور؟
اریکا:منو بچه هاداریم میریم پاتوق نمیای؟
-سرویس ندارید که از من یاد میکنید؟
اریکا:بیشعور خیلی هم دلت بخواد زود باش یه تیپ قشنگ بزن وبرو دنبال امولی ودانلیا ولموسی چون من با ایانا ونانا میام
-اوکی
اریکا:قوربونت فعلا
-بای
گیتارمو گذاشتم کنار رفتم سمت کمدم حالا چی بپوشم؟؟؟؟؟؟؟یه لباس خانومی میپوشم یه شلوار دمپا مشکی پوشیدم با یه بلوز مشکی که کمربند مشکی براق داشت و یقه وسر استین های تا خورده اش سفید بود و دگمه میخورد ویه جفت کفش مشکی براق پاشنه دار پوشیدم یه زنجیر ودستبند طلاسفید انداختم گردنم ودستم، موهامو همه شون رو بردم پشت سرم و یه گیره ی نقره ی که روش پراز نگین بود گذاشتم روشون موهام از جلو یه طرفه باز کرده بودم و از روی گوش هام برده بودم پشت، انگار باز بودن و ناخن های بلندمو لاک مشکی براق زدم ،یه خط چشمم کشیدم اهل ارایش نبودم فقط گاهی اوقات یه خط چشم میکشیدم چون صورتم زیاد بی روح نباشه کیف مشکی با هدفون و سوئیچ فراری خوشگلم برداشتم و از خونه زدم بیرو
سوار ماشین شدم ظبط رو وشن کردم صدای انشرلی رو بردم بالا در حیاط رو با ریموت باز کردم و بازم صدای جیغ لاستیکا
صدای موبایلم در اومد مادرم بود
-بله؟
........
-با دوستام میرم دور دور
...........
-باشه قبل از اساعت 12 سعی میکنم بیام
.......
-فعلا
موبایل رو پرت کردم رو صندلی شاگرد
حالم بهم میخورد از اینکه نگرانم میشدن و بامن مثل بچه ها رفتارمیکردن انگار من10 سالمه که میگه قبل ازساعت11 خونه باش که بیرون بودن برات خطر داره. رسیدم درب منزل امولی(تنها زندگی میکنه)تک زدم به موبایلش وازخونه اومد بیرون امولی دختر خوش لباسی بود یه شلوارسفید پاش کرده بود بایه تاپ سفید وکت صورتی که استین هاش رو رو داده بود بالا کیف ،کفشش و کمربند وهمینطور گردنبد ولاک ناخن هاش صورتی بود موهای مشکی بلندشو ویو کرده بود
ویه عینک دودی زده بود خیلی قشنگ شده بود اومد و نشست رو صندلی شاگرد
امولی:سلام
-سلام
امولی:میبینم که خوشگل کردی
-ماخدادادی خوشگلیم خانووووووم
امولی:عجب
بعد از اون رفتم دنبال دانلیا اون لباس کوتاه پوشیده بود لباسش سبز روشن وکرم بود یه پیرهن بدون استین که کربند کرمی داشت وکمر باریکشو خوب نشون یه کیف گردنی سبز وکرمی که دسته اش زنجیر بود روی شونه اش انداخته بود کفشاشم سبز جلوباز پاشنه دار بود زیورالات هم چیزی کم نداشت
دانلیا:سلام بردختران خوشگل خوشتیپ
من وامولی:سلام
دالینا:چه خبر؟
امولی:دسته تبر خخخ
تا زمانی که رسیدم خونه لموسی امولی ودانلیا کلی جروبحث کردن لموسی هم لباس کوتاه پوشیده بود کاملا همرنگ لباس دانلیا لباسش سبز وکرم بود پیراهن بدون استین که یه کمربند کرم داشت با کیف دستی وکفش کرم
لباس های دانلیا ولموسی همرنگ بودن و این موجب دعوا شد کلی توسرهمدیگه زدن جالب بود بدون اینکه بدونیم شبیه هم شده بودیم منو امولی بلوز وشلوار دانلیا ولموسی لباس کوتاه همرنگ
رسیدم رستوران ماشینمو تو پارکینگ پارک کردم وچشمم به همون ام وی ام سفید افتاد که صبح تو مدرسه دیدم کنجکاو بودم بدونم صاحبش کیه باناز وارد رستوران شدیم چشمم به میز وسط سالن افتاد اریکا برامون دست تکون داد و اشاره کرد که بیاید بشینید کنار اونا چندتا دختر نشسته بودن که بنظرم همون بازیکن های جدید بودن و پشت شون هم کلی پسر بودن به میز رسیدم و بهشون سلام کردم و روی یکی از صندلی ها نشستم
نانا:پدر صلواتی ها چه تیپایی زدین
ایانا: اینهی پسر کش شدی چقدر بهت سفید مشکی میاد پوستت رو روشن تر نشون میده
اریکا:ای جوووووونم میبینم که ارایش کردنم بلد شدی جونم خط چشم
-خفه
لموسی:میگم اون پسر مو قرمزه و اون پسر مو نارنجیه چه چشم هایی دارن
ایانا:ارع چشم های جفتشون هم درشته هم خوش رنگ
اریکا:اینهی اینا رو میشناسی؟
-چیا؟
اریکا: چیا نه کیا شوهر خاله ی بابای من!!! پسرای پشت سرمون رو میگم
-همون که موهاش قرمزه؟که شبیه انشرلی با موهای قرمزه؟یا اون که موهاش حناییه؟شبیه حنا دختری در مزرعه؟
اریکا:بیشعور یه بار نشد با دید مثبت به این پسرا نگاه کنی انشرلی با موهای قرمز چه صیغه ایه؟اینا همون بازیکن های جدیدن که از تیم منتخی ژاپن اومدن داریم درمورد چشم هاشون حرف میزنیم نابغه
-وا؟مگه ژاپنی هاهم چشم دارن؟(ارع والا کجا دیدی ژاپنی ها چشم داشته باشن؟اما تو انیمه هاشون عقده هاشون رو خالی کردن چشم گاو میزارن☺)
اریکا:نه فقط توچشم داری چشماشون رو نمیبینی؟
-نه
ایانا:اخه تو اصلا نگاهم بهشون کردی؟
-نچ
نانا:عاغا این تو باغ نیست اینقدر سربه سرش نزارید
من اصلا بهشون نگاه نکردم اما اونا از همون لحظه ی ورودم دارن منو برانداز میکنن چون سنگینی نگاهشون رو میتونستم احساس کنم
دانلیا:نیگا مارو زیر نظر دارن
نانا:خوشگلی و هزار دردسر
-هوف چه حرفا
ایانا:وا؟مگه ما زشتیم؟
-به خودتون شک دارید؟
اریکا:از توکه بهتریم افتابه ی بی روح
افتابه ی بی روح؟
- همین افتابه ی بی روح مثل شما که ادعای خوشکلی میکنید عشوه شتری نمیاد
نانا:افتابه ی بی روح؟خخخخخخخخخ
ایانا:این دخملای کنارمون رو میشناسید؟
-نچ
ایانا:تو کی رو شناختی که این بار دومت باشه؟اینا رو من میشناسم
نانا:هما،سایو،ارمی،مرلی،ریما،سایوری،روشنا،هایجین، اوشین، ماکاجی ودسپینا
ایانا:دقیقا ایناهم از بازیکن های جدید هستن موخایم باهاشون دوست شیم
لموسی:حوصله داری ها
ایانا:اره دارم میخوای یکمشو به تو بدم؟
لموسی:نه قوربون دستت
اریکا: هوف میگم اینهی نمیخوای از تنهایی در بیای؟
-نخیر
اریکا:اینهی پسر خاله ی من از وقتی تورو دیده یه دل که نه صد دل عاشت شده موخاد با تو باشه توهم که دهنشو اسفالت کردی
-چه غلطااااااا
اریکا:بیشعور تو اسمشو چی میزاری؟دوونگی؟عاشقی؟بیماری؟
-خریت محض
اریکا:بی ادب میگم دوسِت داره میگه
-منو سَنَنـَه!
اریکا:ای خاک تو مخت
این چندنفر یه ریز حرف میزدن به جز منو امولی .امولی جلوی من نشسته بود و ساکت بود وبه چرت وپرت های اینا گوش میداد از امولی خوشم میومد شخصیتش برام جالب بود شاید تنها کسی هست که تو این دنیا میتونستم بهش دوست بگم چشم های سبز تیره اش برام پراز حرف های بیصدا بود باچشم هاش با ادم حرف میزد
{هما}
دور یه میز نشسته بودیم و هِروکِر میکردیم
-این پسملای خنگ چرا دنبال ما راه افتادن؟
مرلی:میخوان حواساشون به عشقاشون باشه
ارمی:پوووووووووووووووووف
مرلی:جدی میگم
-اخه کی میاد عاشق تو میشه؟
مرلی:اینقدر هستـــــــــــــــــــــــن
ریما:خداییش از لحاض تیپ من از همتون سرترم
سایو:پس من اینجا هویجم؟
ریما:دست کمی از هویج نداری
سایو:برو بابا دلت خوشه میگه من خوشتیپ اکیپم تو غلط کردی هرچند شتر در خواب بیند پنبه دانه گهی لپ لپ کند گه دانه دانه
-ضعف دارید؟
ریما:نخیر
هایجین:بیخیال این حرف های مسخره میگم توجه کنید به اطرافتون
-خب؟
هایجین:بازیکن های منتخب تیم ملی تنیس المان همه دربهترین رستوران شهر وااااااااای
روشنا:هوف چه حرفا تازه 5 ساعته که عضو تیم ملی المان شدی (خخخ☺)
سایوری:اون وقت میگه بازیکن های منتخب
هایجین:بله مگه نیستیم؟هنوز اینهی خانوم و دوستانشون هم تشریف دارن نظارع کنید
دسپینا:کی فرصت کردی که بشی بازیکن منتخب؟
هایجین:☺
ریما:عه این پسرا ناجور رو مخمم
-چرا؟
ریما میخواست حرف بزنه که... روشنا حرفید
روشنا:میگم بریم با دخملا دوست بشیم؟
سابرینا:بد فکری نیست
اوشین:بریم منم با زن داداشم حرف بزنم
ماکاجی:جدی گرفتی؟
اوشین:ارع باو اون زن داداش خودمه
ماکاجی:پس مبارکه
دسپینا:هرچند چشمم اب نمیخوره اما ایوووول یه عروسی توراهه
اوشین:ایشالا البته هنوز مطمعن نیستم
-اول اوناباید بیان
هایجین:چرا؟
-به دندان بکش فِرچه را
سایو:چیمیشه اگه مابریم باهاشون دوست شیم؟عرش خدا به لرزه درمیاد؟
-نه
سایو:پ چی؟
-ای بابا ازادید برید دوست شید
همه از جاهاشون بلند شدن و رفتن سر میز اینهی شون منم به ناچار دنبالشون راه افتادم
هایجین:اجازه هست؟(جِرمنی گفت)
اون دختری که کنار اینهی نشسته بود گفت:بله بفرمایید
سر میزشون نشستیم
روشنا:ما از بازیکن های جدید تیم تنیس هستیم میخواستیم باهم اشنا شیم
اون دختر:من اریکا هستم
وتمام دخملای سرمیز رو معرفی کرد
روشنا:خیلی خوشبختم
و بعد تک تک مارو معرفی کرد
اینهی هیچ چیزی نمیگفت و داشت با سالادش وَر میرفت بچه ها خیلی سریع خودمونی شدن و شروع کردن به گپ زدن انگار نه انگار که تا دودقیقه ی پیش اینا رو نمیشناختن ، گارسون اومد و سفارش گرفت
ایانا:با این پسرا که پشتمون نشستن نسبتی دارین؟
سایو:اوم مثلا اون دوتا که شبیه هم هستن داداشای منن
ایانا:اهان
بعداز کلی گپ زدن و غذا کوفد کردن همه بلند شدن که برن تا الان من واینهی و امولی هیچی حرف نزدیم اما ماشالا به بقیه ازسقوط سه درصدی سهام پکن تا دوتار موی سفید گارسون حرف زدن فکشون الترز گرفت باهم به سمت خروجی حرکت کردیم و پسراهم دنبال ما راه افتادن تو پاریکینگ کلی تعارف تیکه پاره کردن
نانا:تشریف بیارین خونه ما
ریما:ناناجون الان دیر وقته بزار واسه یه وقت دیگه
ایانا و نانا و اریکا سوار زانتیای قرمزشون شدن و رفتن،ریما وهایجین وسابریناوروشناهم سوار بی ام وی((B M V سفیدشون شدن و از پارکینگ خارج شدن اوشین ، دسپینا وماکاجی هم سوار بی ام دبلیو(B M W)بژ رنگشون شدن ورفتن
سایو:خب اینهی جون شبت بخیر
مرلی:شبت شیک
اینهی:ممنون شب شماهم شیک خدانگهدارتون
-خداحافظ
بعد اینهی رفت سمت فراری مشکی خیـــــــــــلی خوشگل و نشست پشت فرمون
ارمی:جونم ماشین☺
با امولی ودانلیا ولموسی هم خوش وبش کردیم واوناهم سوار شدن امولی جلو نشست و دانلیا ولموسی پشت نشستن
وماهم سوار ماشین قراضه مون شدیم(پس از دیدن ماشین های دیگران این قراضه شد)
-عه چقدر گرمه خب مرلی این کولر واسه دکور که نیست روشنش کن
مرلی:باشه جوش نزن
-تیپ اینهی رو دیدید؟
سایو:ارع خیلی خوشگل شده بود اون خط چشمش هم که حرف نداشت ومحشرش کرده بود
مرلی:جیییییییییییییییییییییغ
ارمی:چته بیشعور؟
مرلی:این ریماواوشین پدر صلواتی ازم سبقت گرفتن
سایو:خب اشکال نداره
-بچه ها؟
مرلی:هوم؟
-این پسملاهم دنبالمون افتادن
مرلی از توی ایینه به پشت سرمون نگاه کرد پسملا سوار چهار یاپنج تا بی ام وی بودن و سقف رو هم برداشته بودن و دنبال مابودن
مرلی پاشو گذاشت رو گاز
مرلی:به گرد پامون هم نمیرسن با همین ماشین قراضه همچین ازشون جلو بزنم که نگو
مرلی تو بزرگراه ویراژ میداد و همش ما بدبختا تکون میخوردیم
ارمی:مرلی پدر صلواتی دارم بالامیارم
سایو:الان هرچی خوردم و نخوردم رو بالامیارم
مرلی:حرف اضافی مقوف
من عاشق سرعت بودم از این رانندگی خرکی مرلی نمیترسیدم فقط حالت تهوع میگرفتم صدای ظبط رو برده بود بالا شیشه ها پایین ومدام گاز میداد شوسکه شون خواستن ازمون سبقت بگیرن اما نتونستن خخخ ریماشون هم پشت سرمون بودن
-بیا بریم یه جا اینا پیدامون نکنن
مرلی:اره فکر خوبیه
مرلی دیوونه چرغ هارو خاموش کرد و یه هو با سرعت زیاد پیچید تویه خیابون فرعی و سریع کنار یه ماشین شاستی پارک کرد
مرلی:سرتون رو بدزدین
همه خم شدیم واوناهم رد شدن
-خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
سایو:عجب قالشون گذاشتیم
ارمی:مرلی الهی خیر از جونیت نبینی اوع....
-ارمی حالمو بهم زدی گمشو
مرلی:خب کجا بریم؟
سایو:بریم پیست دوچرخه سواری
-ایول منم موافقم
مرلی:بزن بریم
ارمی:من اوع....
-حرف نزن
رفتیم پیست دوچرخه سواری تاساعت 2 شب بیرون بودیم و کلی بهمون خوش گذشتم موبایل هامون هم خاموش کرده بودیم تا به کسی جواب پس ندیم بعدم رفتیم هتل که دیدیم هیشکی نیست خخخخخ مثل اینکه همه رفته بودن دنبال ما
-ای جوووووونم حالا کپه مرگمون رو بزاریم
هرچهارتا عین چهارتا جنازه افتادیم و خوابیدیم
{اینهیه اسمیت}
دالنیا ولموسی رو رسوندم خونه هاشون با امولی هم رفتم یکم تو پارک قدم زدم چون دلم گرفته بود قدم زدن و شنیدن صدای اب ارومم میکرد امولی نابغه ی کامپیوتر بود میگم نابغه یعنی نابغه ها اون رشته اش کامپیوتر بود بچه ها صداش میکردن مَندِس(مُهندس) یه خورده درمورد نرم افزاری که داشت روش کار میکرد برام حرف زد ساعت12:30 بود امولی رو رسوندم خونه اش این چند وقت ماشینش تعمیرگاه بود بعد خداحافظی رفتم خونه پشت در بودم داشتم لباسام رو درست میکردم که صداهایی شنیدم صدای پدر ومادر بود
.....
نظرات شما عزیزان:
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
پاسخ:ممنون اجی جونم:)

.gif)
پاسخ:عجباااا

.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
پاسخ:خدایا؟

.gif)
.gif)
پاسخ:مریممممممممممممممممممممممم؟

.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
پاسخ::|

.gif)
پاسخ:الهی

.gif)
.gif)
پاسخ:مریم اگه دستم بهت برسه:|

پاسخ:من نگفتم:|

.gif)
پاسخ:نه من مظلوم واقع شدم مریم دوروغ میگه:|

.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
پاسخ:چییییییییییییییییییی؟بسم الله الرحمن الرحیم چی میگی منننننننننننن؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مارو بازم فرستادی دنبال نخود سیاهههههه
پلیس فتی در ب در دنبالمون میگرده میمووووووون
.gif)
.gif)
پاسخ:اخی حیوونی هاا

.gif)
پاسخ:عجبااااااااااا

.gif)
پاسخ:بی زحمت یه جوری بزنیدش که بلند نشه:|

.gif)
پاسخ:میدونم

.gif)
پاسخ:یهیهیه وکوفد تو کجا بودی چند روزه؟میمون یه خبری از من نمیگیری چرا؟

پاسخ:باشه

.gif)
.gif)
پاسخ:خخخ مرسی حالا چرا عاشق؟کی گفته من عاشقم؟عجبااااااا

پاسخ:بههههههههههههه بالاخره یادی از فقیر فقرا کردین

پاسخ: خخخخخ ابجیمم داشت چشمام رو در میاورد

من تجربی دوس:|
پاسخ:اهان

این اکسو اخرش مارو میکشه
اوردزمون هم که کرده
پاسخ:چی؟؟؟؟دیوانه ها دنبال چهارتا پسر بدون چشمید من که حالم از همشون بهم میخوره:)

خسته نباشی
پاسخ:ملسی ابجی لطف داری :)

دم شوما گرم
.gif)
پاسخ:کیلویی؟خخخخ ملسی ابجی جونم میدوستمت:)

یکی اومده سامانم منو تحدید به هک میکنه
اینهی یعنی اینقدر ادم به فکر مان؟ لابد بخاطر همین کم خوابی شدید گرفتم خخخ
پاسخ:خخخخ اینا همشون خلن تحدید میکنن ولی هیچ غلطی نمیتونن بکنن

پاسخ:کخ چیه؟

البته من بیشتر از تو دارم فقط هنوز شارژ نشدم
اخه پری روز اینقدر تو همایش شرکتی با پسرعموم کرم ریختم که یارو سخنرانه یادش رفت چی میخواست بگه
پاسخ:خخخخخخ

هی ول کن مرلیا رو امروز تولدشه
بهش تبریک نگیا گفتی میکشمتتتتتتتتتتت
پاسخ:چی الاین نیستم؟؟؟؟؟؟؟؟؟دلت خوشه هاااااااا من روزی 6یا6 ساعت تو نتم فقط حوصله ندارم برم سامانه ام ولی اگه روم باشه 24ساعته انلاینم

خانوم بیکارزاده
این قسمت عالی بید
راسی....
اگه گفتی امروز چه روزیه؟
پاسخ:سهلاااااااام چرا اون روز جواب منو ندادی؟:|امروز روز تفلدته
مخصوصا همجنس بازیش
ایول به زبونم
فقط اینکه میشه ریاضی رو معرفی کنی
من چیزی رو به اسم ریاضی نمشناسم
خوردنیه؟
پاسخ:خخخخخ ریاضی رشته ی توئه

خوبه یهویی خودپمو تو وبت پیدا کردمو قسمت جدیدو یافتم
اگه نمیومدم شاید تا یه ماه دیگه نمیفهمیدم تو این رمان بی صاب موندتو گذاشتی
سلام کثافط نت نداشتم تازه تو وب بی صاحابتم گفتم که گذاشتم رمان رو نظرت درمورد ساخت چت روم؟
آخرینویرایش:
